ssb

من دلقکت نیستم

ssb

من دلقکت نیستم

ssb

حالا چی شده

چند وقت پیش یکی بهم زنگ زد

جواب دادم  همین که حرف زد

فکر کردم یکی از مشتریامه

گفتم سلام آقای مَهرّی

(حالا من تا قبلا فکر می کردن

فامیلیش مَهاری هستش

که بنده خدا بعد مدتا دیگه بهم گفت

آقا من مَهرّی

آهآآآآآآآآ باشه باشه )

خلاصه گفتم سلام آقای مَهرّی

بفرمایید

گفت منم وحید

منم موندم !

این چی شد زنگ زد زنگ هرگز نمی زد

خلاصه سلام احوال پرسی

گفت کم پیدایی ی سری به ما بزن

گفتم باشه ی سر میام

خلاصه رفتم سلام احوال پرسی صحبت

یهو زد تو خط همستر تلگرام

ربات بیت کویین

که چ میدونم فلانه بیساره

بازکرد برنامشو  بازی کرد .

شروع کرد توضیح داد چجوری کار می کنه

چیه اصن

تا رسید به اینکه

ی آیتمایی هست که باید بگیرمو  فلان بیسار

یهویی گفت این قسمت مربوط به دوستانه

اینکه تو باید ی کسایی رو معرفی کنی

تا بتونی این آیتمارو بگیری

منو می بینی !!!

 اُوووووووو

این واسه همین

بعد این همه مدت بهم زنگ زد لامصبو

گفت تلگرام داری

گفت والا من تلگرام

خیلی وقته استفاده نمی کنم

گفت حالا لینکشو می فرستم

گفتم بفرست

البته من خو حوصله

اینجور مسخره بازیارو ندارم

حالا بشینم گوشی انگشت کنم 

که میخواد امتیاز بده

دیگه اومدم خونه 

بهشم گفتم که تلگرام خیلی وقته ندارم 

داشتمم نگا نمی کردم

بچه خیلی خوبیه 

بچه با معرفتیه

اما واقعا از این دیگه توقع نداشتم

همچی برنامه ای

 

راست میگن

رفاقت دیگه بوی جیش گرفته .

اونم چی ، این روزا بوی جیش همستر

والا بخدا

 

آها درضمن فکر کنم

دیگه خیلی خیلی کمتر اینجا بنویسم

ی تویتر درست کردم  بد نی  جالبه

وبلاک دیگه شده مثل تو فیلما نشون میدنا

شهرای دورافتاده وسط بیابون

12 12

چندرو پیش

خواستم کولر روشن کنم

کلیدشو زدنم

خُب ی خورده طول میکشه تا محافظ سبز شه

ی  ی ربع 10 دقیقه ای شد

یهو گفت دییییییییییید

من از خوشحالی گفتم جووووووووون

!!!

خونه هم خالی بود

هم من هم کولر

هر جفتمون معذب شدیم خخخخخخ

 

آها پی نوشت

دیرو ی خورده تویترو نگا کردم

محیط بدی به نظرم نیومد

فکر کنم از این به بعد تو تویتر بنویسم

ملت فیض ببرن

بابا با کلاسسسسسسسسسسسس

12 12

این عمر

12 12

وآیییییییییییییییی

امرو هوا خیلی گرمه

دیگه انگاری

رَسماً تابستون شروع کردهو

میخواد جِرمون بِده

12 12

نمی دونم ،

که این جریان شنبلیله رو گفته بودم یا نه

اما در صورت میگم

یادمه قدیما ی روزایی بود

که آدم بعد اینکه جنگولک بازیای این ملتو میدید

خودش با خوش میگفت :

دیگه آدم  اسفناج در میاره

بجا  *** از دست کارای این ملت

اما الانا

که تازه تازه

رویش اسفناج دیگه عادی شده بود واسه آدمو

آدم دیگه داشت بهش عادت می کرد

اینجوری شده که

این ملت دیگه اونقدر عجیبو غریب شدن

که اسفناجم از دست کارای این ملت

دیگه طاقت نداره سر جاش بمونه

که میریزهو میبینی شنبلیله میرویه واسه آدم ...

12 12

از خودت بخاطر من ...

 

12 12

یادمه ی رو فقط ماکارانی بود

یعنی فقط ی ماکارانی ساده

پیاز  سویا  سیب زمینی  رُب  ماکارانی

نمی دونم ، !

اما تا اونجایی که یادم میاد

این وسوسه ی باکلاسی

با اضافه شدن فلفل دلمه ای

به ماکارانیایی که درست می کردم شروع شده

یعنی اینطور بود که

فقط چند ورق فلفل دلمه ای

به سیب زمینیو  پیازو  رُبو  سویا  اضافه می کردمو

با خودم می گفتم ایرادی نداره که 

با چند ورقه فلفل دلمه ای که آدم باکلاس نمیشه

اما این وسوسه ی باکلاس شدن ول نکرد

که امروز این شده اوضاع من

حالا چی !؟

من الانا روی ماکارانی پنیر پیتزا میریزم !

لامصب من کی انیقدر باکلاس شدم !؟

یعنی دیگه واقعا داره از کنترلم خارج میشه

این باکلاسی تا کجا میخواد ادامه پیدا کنه !؟

نمی دونم ، 

نمی دونم ،

12 12

این مال سال 92  یا 93  سرباز بودم

خیلی دوسش دارم

 

مشعلی روشن کنید  اینجا نور من کم است

ساز من زنجیر های بسته ام

آواز من دردو غم است

بار درد تن من را تختی سنگی میکشد

تکه نانی  گشنگی با موش ها مارا به جنگی می کشد

کاش میشد در سیه چال تکه ای از ابر دید

از دل این میله ها  یک مسیر نور کشید

کاش میشد مُشتی از باد  صورت خود را شست

بعد از آن روی دیوار  چهره خود را دید

 

12 12

بعضی وقتا که اینجا ی متنی می نویسم

بالای متن اینو جمله رو می نویسم

(یادم ی رو ی بزرگی می گفت

 بزرگه خودمو میگم )

 

یادمه ی رو رفته بودم پیش یکی از بچه ها

چی صحبت داشتیم می کردیم

یهو گفت راست می گفتی

حق با تو بود

گفتم چی

یهو ی حرفی زد من بوکسو باد  کردم 

عجب حرفی زد !!!

گفتم اینو من گفتم بهت ؟

گفت آره

فکر کردی این چیزایی که میگی من یادم میره

گفتم نمی دونم ، والا من که خودم یادم میره

اگه یادم نمی رفت زندگیم اینجوری نبود خخخخخ

آره

من خودم یادم میره لامصبو

وگرنه زندگیمون این نبود

مثلا

یادمه ی رو ی بزرگی می گفت

( بزرگه خودمو میگم )

اینکه همیشه میگی پَ کو روزای خوب من

ببین ،،،

روزای خوب

فقط سمت کسایی میرن که روزاشون بدِ

شاید تو واقعاً اونقدر که فکر می کنی

روزات و زندگیت بد نی ،،،

 

 

12 12

ترجیحاً مؤنث ها نخوانند

چندرو پیش مادر رفته بود دکتر

برا ی چکاپ

گفت : باخودم گفتم حالا که تا اینجا اومدم

به دکتر گفتم ی قطره کانازول برام بنویس

( کانازول ی قطره برای قارچ بین انگشتاس

بیشتر انگشتای پا )

میگه دکترِ نگا کرد تو سیستم

گفت تو چند روز پیش گرفتی که

(الان دیگه انگاری الکترونیکیه دیگه همه چی معلومه)

مادر میگه خندم گرفت خخخخخ

دگتره هم خندش گرفتو

گفت منم بنویسم  نمی دن

( بیمه رایگانه دیگه )

 

گفتم مادر قحبه ای دیگه

گفت چرا !؟

گفتم دیگه هرگز این کارو نکن

گفت میخواستم بگیرم  بذارم ذخیره

گفتم حالا یارو که داره مفت میده

داروتو تموم کن برو دوباره بگیر دیگه

فرض کن همون دارو اونجا کم بیاد

یارو باید بره بیرون بخره

اصن کمم نیاد کار درستی نیست 

گفت بعداً خودمم همین فکر کردم

 

خلاصه

آها اینکه چرا من به مادرم می تونم بگم مادرقحبه

شمام اگه دیگه تقرباً 33 سالتون باشه

مادرتونم 49 سالش باشه

اینکه اختلاف سنیتونم اینقدر کم باشه

و اینکه مادرتو مثل بچه کوچولوها باشه

می تونید به مادرتون بگید مادر قحبه

من تأیید می کنم

ایرادی نداره )

12 12