ترجیحا مونث ها پرانتز قرمز را نخوانند
چندرو پیش رفته بودم مغازه یکی از دوستان
ی خیریه بزرگو اداره میکنه
خلاصه رفتم خبری بگیرم ازش
ی خورده صحبت کردیم که یهو گفت
آها آها اونجا اون دختر
اونور خیابونو اشاره زدو گفت
من اینو براتو در نظر گرفتم
( ی وقت خواستید شوهر کنید زن بگیرید
بگید آدرس اینستا واتساپ بگیرم ازش
یعنی 3 سوت زنتون میده شوهرتون میده
کلا آدمای مجردو مثل مرغ خروس لاری می بینه
حتما باید جفت بزنه
تو دستوبالش پُر از این دختر پسرای بسیجی مسیجی
سبکای زندگی که من نمی پسندم
(( مردی که زنه داره کار میکنه نیاد نزنه رو باسنشو
نگه جوووووون به چه دردی میخوره این مرد
یا زنی که وقتی مَرده داره بی توجهی میکنه
یهو نیاد جلوشو تاپشو نزنه بالا
و سینه هاشو به مَرد نشون نده
به چ دردی میخوره ))
بگذریم
خلاصه گفت من این دخترو براتو در نظر گرفتم
حالا دختر 300 400 متر اونورتر بود
یعنی ما جفتمون فقط
ی چوب بستنی میدیم که داره راه میره
ی خورده وایساد گفت خودش هست یعنی !!؟
بذار برم عینکمو بیارم
اینو که گفت
که بذار برم عینکمو بیارم
من از خنده ترکیدم
15 16 سالمون بود خوابگاه بودیم
که ی رو اومد تو خوابگاه
دیدم 4 5 نفر
همه باهم روی ی تخت طبقه بالا کنار پنجره
دارن با شوق برون پنجرو نگا می کنن
گفتم چ خبره چیکار می کنید
یکیشون گفت داریم دخترای تیمورو نگا می کینم
وااااای خاکتوسرتون کنم
حالا جریان چی بود
ی خونه بود 400 500 متر اونورتر
که اینا داشتن دید میزدنشون
البته دید که چ عرض کنم
تو این فاصله اونا هم مثل چوب بستنی بودن
خلاصه
این قضیه همین طور ادامه داشت
که دیگه طوری شده بود
درو باز می کردی میومدی تو خوابگاه
با خودت می گفتی
اینا اینجا چ غلطی می کنن
از خوابگاهای دیگه بچه ها میومدن
برای تماشای چوب بستنی ماده
حالا چرا
چون تنها خوابگاهی که دید عالی داشت
خوابگاه ما بود
اصن دیگه معروف شده بود
دخترای تیمور کاپاتزِ
اصن نمی دونم چرا بهش می گفتن کاپازه
یا اصن اسم یارورو ازکجا فهمیدم
آره
دیگه همه عادت کرده بودیم هر بار میام خوابگاه
ببینیم یکی داره دید میزنه
فکر می کنید همینجا تموم شد ؟ نه!!
ی رو درو باز کردم خشکم زد
گفتم اون چیه پسره گفت نمیشد خوب دید
وای من دیگه از خنده مُردم
لامصب دوربین دوچشمی آورده بود
وااااااییی این دیگه کیه
گفت اینو از کجا آوردی
گفت این دوربین برادرزادمه
دوربین اسباب بازی برادزادشو آورده بود دید بزنه
بعدشم از هم قرض می گرفتم نوبتی نگا می کردن
بیا بعدن می گن چرا ماها هیچی نشدیم
یادمه ی رو تو حیاط بودم که دیدم یهو دست دست
انگار عروسیه تو فیلما این زندانارو دیدید
زندانیا از پنجره دستاشونو بیرون میارن
یعنی دقیقا اون طوری
دست دست داد فریاد
از تو حیاط گفتم چی شده
یکیشون گفت دخترای تیمور دارن میرقصن
خخخخخخخ عجب حیوونی هستید شما خخخخ
آره
این دوستمون که گفت عینکمو بذا بیارم
ببینم همون دختر هست یا نه
یاد این جریان دوربین افتادم
براش تعریف کردم کلی خندیدیم
لامصب دورانی بود که گذشت .